𝐍𝕖𝕥 𝐁𝕠𝕠𝕜

welcome euroboen
۳ مطلب با موضوع «ᴹʸ 𝐍𝕖𝕥 𝐁𝕠𝕠𝕜» ثبت شده است
ᴹʸ 𝐍𝕖𝕥 𝐁𝕠𝕠𝕜 ᵖᵃᵍᵉ³ 𝔄𝙣𝙖 ...
𝔄𝙣𝙖 ... چهارشنبه, ۱۹ بهمن ۱۴۰۱، ۰۴:۰۹ ب.ظ

ᴹʸ 𝐍𝕖𝕥 𝐁𝕠𝕠𝕜 ᵖᵃᵍᵉ³

1.امروز رسمااا بهترین روز زندگیم بود..

2.کارنامه هارو دادن و رتبه یک شدمتخعلهبخبهب

3.سر زنگ زبان با غزل کلاسو پیچوندیم و یه اتفاقی افتاد ک نگم...البته اتفاق نبود ولی خب..اون اتفاقه>>>>>>>>> 

4.دوتا از بچهای کلاس دیدنمون ولی اهمیتی نمیدم. الکی قسم خوردم ک هیچکاری نمیکردیم. 🗿😌🔪

5.سر زنگ ورزش داشتیم مسابقه والیبال میدادیم-رشتم والیباله- و توپ خورد تو دماغ و فکم،لبم خون اومد

6.رومینا گیر داده بود ک توپ نخورده به لبت و یکی -نگفت ولی همه فهمیدن منظورش غزل بود🗿🔪-گازش گرفته..و من داشتم جر میخوردم🤣🔪

7.فردا تولد یکی از بچهای کلاس دعوتم،و خب فقط میخام بخاطر این برم ک رها و غزل میرن..

8.رونیکا امروز هی سعی میکردباهام حرف بزنه و بیاد پیشم و من از عمد نادیدش میگرفتم

9.امروز صب بچها برا اولین بار مامانمو دیدن.در حال حاضر تقریبا کل بچهای کلاس رو مامانم کراشن..

10.فک نکنم از ذوق امروز شب خابم ببره..

11.سر زنگ ورزش دو تیم شده بودیم-آرشیدا،دنیز،گندم،رزا و روناک- و-من،سارینا،ادرینا،رومینا و الینا- (البته اگههه درست گفته باشم..) و خب اونا رسماااا هییییچی از والیبال سرشون نمیشه..ولی 24 به 17 بردن. باورم نمیشه باختیمنمن

12.اوکی بات انیمه ی لیکوریس ریکویل عو ببینین.زیادی خوبه...

𝑪𝒉𝒐𝒊 𝒀𝒖𝒓𝒊 𝑪𝒉𝒐𝒊 𝒀𝒖𝒓𝒊
Last Comments :
ᴹʸ 𝐍𝕖𝕥 𝐁𝕠𝕠𝕜 ᵖᵃᵍᵉ²+اهههههه 𝔄𝙣𝙖 ...
𝔄𝙣𝙖 ... شنبه, ۱۰ دی ۱۴۰۱، ۱۱:۱۹ ق.ظ

ᴹʸ 𝐍𝕖𝕥 𝐁𝕠𝕠𝕜 ᵖᵃᵍᵉ²+اهههههه

 

*قفلیییییییی

1401/10/07

ازش بدم میاد.حرکاتش و کاراش خیلی رو مخن.هیچوقت فک نمیکردم ازش بدم بیاد.خیلی سرد برخورد میکنه و یجوری رفتار میکنه انگار مهمترین ادم رو زمینه.هیچکس براش اهمیت نداره و فقط دنبال خندیدنه.نمره هاشم که تاحالا بالای 15 نبودن

اون اینطوریه ولی اونیکی...یه ENFP عه مهربونه..بهم قبلا گفته بود ولی فک میکردم ج ح باشه.دفعه اول زنگ اخر بود که تو پله ها بهم گفت و رفت..بعدشم هرچقد دربارش ازش پرسیدم تظاهر کرد نشنیده. ولی اون روز بهم گفت...همه چیزو نوشته بود و اوکی هم بود.اولاش هیجان زده بودم ولی بعدش عذاب وجدان داشتم.چیز ساده ای نبود منظورم اینه ک اگه کسی همچین چیزی بهتون بگه درحالی ک تو خودت اینو ب یکی دیگه گفتی...دو زنگ داشتم بهش فک میکردم..کل زنگ تفریح تو دسشویی بودم و اونا فک میکردن دارم گریه میکنم درصورتی ک فقط تو نیم وجب جا دور یه دایره میچرخیدم و با خودم فک میکردم اگه نشه چی؟یهو یه چیزی اومد تو ذهنم مثل وقتی که بعد کلی فک کردن میتونی جواب یه سوالی که معلمت هنوز درس نداده رو بدی و احساس غرور میکنی. از تو دسشویی اومدم بیرون و رفتم تو و براش نوشتم...خیلی کوتاه و مختصر .درجواب اون برگه ی طولانیی ک نوشته بود من فقط نصف برگه یه سری چرت چ پرت نوشتم ک البته مهم بودن..

و الان ارزو میکنم ک ای کاش طولانی تر مینوشتم و درست جوابشو میدادم

 بچها میدونستن یه کسی هست ولی نمیدونستن منم.میدونستن من میدونم ولی نمیدونستن خودمم و یجوری رفتار میکردن ک انگار داشتن ازم بازجویی میکردن.دوست داشتم سرشون داد بزنم و بگم ک حوصلشونو ندارم ولی نمیشد

گفت دفترمو خونده..این خجالت اورترین اتفاقیه ک میتونست بیوفته و الان احساس میکنم خیلی ادم مزخرفیم.بهش گفتم من خیلی زشتم و درجواب بهم گفت تو جز یکی از قشنگ ترین ادمایی هستی ک دیدم(عا منحرف نشین😐🔪).ولی دروغ میگه.اون هردروغی میگه تا من حس بدی نداشته باشم و جلوم یجوری رفتار میکنه انگار دارم ازش سواستفاده میکنم.همش یچیزایی درباره اعتماد میگه.وقتی اینجوری حرف میزنه دلم میخاد بزنم تو دهنش.کاش میشد

گفت نمیدونه چطور این اتفاق میوفته.با کلی خنده براش توضیح دادم و بعدش سعیمو کردم تاجایی ک میتونم دور و برش نباشم چون واقعا از حرفی ک زدم خجالت میکشیدم.دوست داشتم همون موقه بهم میگفتن اومدن دنبالت و میخاستم برم خونه ولی نمیشد.اومد دنبالم و میخاست همه چیو ازم بپرسه. مهم تر از همه میخاست ببینتش و من از ترس توی مشتم محکم نگهش داشته بودم و هلش داده بودم تو جیبم ولی ول نمیکرد.اخرسر نتونست چون وقتش شده بود.پیشش جاش گذاشتم و امیدوار بودم امروز ازش بگیرمش ولی تعطیل شد

 

این مدل نوشتنو تو وب آیسا   و مائوچان دیدم و ب نظرم جالب بود بخاطر همینم امتحانش کردم..شاید از این ب بعد همه چیو اینجوری بنویسم خیلی باحاله


اون چیزه ک گفتم پیشش جا گذاشتم...منظورم کاپشنم بوددددد اخهههههههههههه چرااا جاش گذاشتممممممممممم تو این سرمااااااااااااا....

𝘛𝘪𝘯 ‌‌ 𝘛𝘪𝘯 ‌‌ 𝘛𝘪𝘯 ‌‌ 𝘛𝘪𝘯 ‌‌
Last Comments :
𝔄𝙣𝙖 ...
𝔄𝙣𝙖 ... سه شنبه, ۲۲ آذر ۱۴۰۱، ۰۷:۳۴ ب.ظ

ᴹʸ 𝐍𝕖𝕥 𝐁𝕠𝕠𝕜 ᵖᵃᵍᵉ ¹

*عکس وحشتناکککککک با ربط...خداعیش راست میگم خیلی ب مود من میخوره این عکسه...

خب بزارین اول یه توضیحی درباره ی اینجور پستا بهتون بدم

توی این پستا قراره اتفاقای روزانه و کلا همچی بزارم واستون

اسم وب من نت بوکه ک از کلمه نوت بوک(دفترچه) میاد، و اینکه اسم پستای روزمره مو گذاشتم نت بوک پیج فلان... ینی اینکه همونطور ما توی دفترچه هرروزمون رو توی یه صفحع مینویسیم هرروز منم مث یه صفحه از دفترآنلاینمه... 

 

+وقتی یچیزی از خودت درمیاری و دوست داری معنیشو به همه بگی...

Last Comments :
Made By Farhan TempNO.7